خادم | شهرآرانیوز؛ نخستین مواجهه جدی هر شخصی با ادبیات در دوران مدرسه است، و کسی که او را با این جهان آشنا میکند معلم. نقش پررنگ و مهم معلم انکار نشدنی است، هموست که نوشتن و خواندن حروف الفبا را میآموزاند و، در مراتب بالاتر، دانش آموز را با ادبیات غنی و کهن فارسی پیوند میدهد؛ معلم است که میتواند سبب دلبستگی دانش آموزان به ادبیات یا بیزاری از آن شود.
همه ما تفاوت معلم خوب و ضعیف زا، با همه تعریفهایی که به آن مربوط و محدود است، میدانیم و در دوران تحصیل هر دو نوع آن را دیدهایم و میدانیم برخورداری از دبیر خوب تا چه اندازه به دلبستگی ما به آن درس اثرگذار بوده است. درگیری ما با دروس مختلف در طول زندگی، و کارکرد و کاربرد آنها برایمان یکسان نیست. حتی اگر ندانیم، ادبیات چیزی است که شاید بیش از همه دروس، هرروزه، مستقیم و غیرمستقیم و تا وقتی هوشیاری داریم، با آن درگیریم.
علاوه بر این، ادبیات با بخش احساسی وجود ما نیز در پیوند است و درسی است که، در عین تکلیف بودن، درگیرشدن با آن لذت هم دارد، البته افراد، بسته به احوال و ذوق خود، به میزان متفاوتی از آن بهره میبرند. همه این هاست که نقش و مسئولیت دبیر ادبیات را برجستهتر میکند. به مناسبت روز معلم، سراغ سه تن از معلمان ادبیات مشهد رفتهایم تا درباره اهمیت ادبیات و تفاوت معلم و معلمی ادبیات با دیگر دروس برایمان بگویند.
علیرضا دلارامی سال ۱۳۷۲ در کسوت معلم وارد آموزش وپرورش شده و سال ۱۴۰۱ بازنشسته شده است. او، در دوران کاری، تجربه دبیری، معاونی و مدیریت در هر سه مقطع، هم در مناطق روستایی و محروم و هم در مناطق برخوردار، را داشته است. دلارامی درباره اهمیت درس ادبیات میگوید:
«ادبیات مادر همه دروس است، ریشه و پایه همه این هاست. ازطرفی هم ما در ایران یکی از افتخاراتمان ادبیات است. علاوه بر اینکه ادبیات در همه کشورها مهم است، چون پایه و زبان است، ما یک ویژگی دیگر هم داریم و آن این است که ادبیات ما بر قله ادبیات جهان ایستاده است. معلم ادبیات بایستی اینها را بداند، فرهنگ جامعه را بگوید، آداب و رسوم را بگوید.
ما در ادبیات 'قابوس نامه' داریم، 'سیاست نامه' داریم، 'گلستان' سعدی داریم، 'تاریخ بیهقی' داریم؛ اینها همه پر از اندرز است، اما از طریق رشته ادبیات تدریس میشود. چرا مؤثرتر است؟ چون زیباتر نوشته شده است. 'تاریخ بیهقی' که تاریخ است چرا وارد ادبیات میشود و به عنوان یک درس ادبی تدریس میشود؟ برای اینکه زیبایی ادبی خاصی دارد؛ آن پند و اندرزی که با قلم روان تری بنویسید اثر بیشتری میگذارد.
وقتی شما به ادبیات واردتر هستید، از متنها و شعرها بیشتر لذت میبرید، شعرها را بهتر میتوانید معنی کنید و مفهومشان را بفهمید. کلید حل بسیاری از ابیات این است که شما آرایههای ادبی را بفهمید، ایهام و جناس و تشبیه و استعاره را بشناسید. وقتی کسی عروض وقافیه را میداند، دیگر شعر را غلط نمیخواند. من خیلی با دانشجویانی که میخواهند برای دکتری بخوانند کار کردهام؛ دیدهام متأسفانه هیچی بلد نیستند؛ عروض وقافیه، آرایهها و صنایع ادبی را بلد نیستند.
کسانی هستند که معدل خوبی دارند و در دانشگاههای خوبی هم درس خواندهاند. وقتی ادبیات جدی گرفته نشده است، به آن درست پرداخته نشده است، سرسری گرفته شده و آن را به هرکسی دادهاند که تدریس کند، نتیجه همین میشود. اما ادبیات درسی بسیار تخصصی است که به مهارت و توانمندی نیاز دارد.
حالا، هرچه معلم در کلاس توانمندتر باشد، علاقه را بیشتر میکند. وقتی من جمله را خوب میخوانم، تاریخ را هم یاد میگیرم، جغرافی را هم یاد میگیرم، اما، وقتی فارسی را خوب نمیتوانم بخوانم، در آن درسهای دیگر هم لنگ میزنم. این قدر این ادبیات مهم است.»
او معلمی ادبیات را کاری حساس میداند و نقدی به جدی نگرفتن این جایگاه در سیستم آموزشی ایران دارد و میگوید: «معلمی ادبیات کار خیلی حساسی است، اما خیلی وقتها به شوخی گرفته شده است؛ مثلا، املا را میدهند به فلان معلم که ساعتش کم است، انشا که این قدر مهم است را همین جوری پخش میکنند با هر کسی که ساعتش کم است. این مشخص میکند که سیستم آموزشی ما هنور نفهمیده که جایگاه ادبیات کجاست. یا -مثلا- بعضی وقتها کسی هست که میگوید هیچ علاقهای به این رشته ندارد و از جبر روزگار آمده اینجا. بعد، میبینیم توی کارش هم مانده است.
این فرد دیگر نمیتواند معلم خوبی باشد و خوب معلمی کند. هر کسی میتواند معلم ادبیات باشد، اما هر کسی نمیتواند در ادبیات معلمی کند؛ معلم ادبیات باید ذوق و اشتیاق و مطالعه داشته باشد. باید حس ملی تو نسبت به آثارت، اعم از آثار پیشینیان و معاصر، این قدر قوی باشد که درنتیجه بتوانی معلمی باشی که ادبیات را خوب تدریس میکند و جا میاندازد.»
جلال الدین گرگیج، دبیر ادبیات فارسی ناحیه ۵ مشهد، دانش آموخته دکتری ادبیات حماسی از دانشگاه فردوسی مشهد است. او بیست سال سابقه تدریس موظف در آموزش و پرورش، و قریب به هشت سال تدریس در دانشگاه فرهنگیان به عنوان مدرس مدعو را در کارنامه خود دارد.
وقتی از او میپرسیم اساسا معلم ادبیات چه فایدهای دارد میگوید: «این پرسش سؤال مقدر دیگری را در درون خود نهفته است: ادبیات چه فایدهای دارد؟ درواقع، تمام فوایدی که برای ادبیات متصوریم معلم ادبیات را هم شامل میشود. معلم ادبیات پیونددهنده ارواح دانش آموزندگان است. ادبیات زبان مشترکی است که در ناخودآگاه جمعی همه انسانها به ودیعه نهاده شده است.
با این نگاه، ما فقط به ادبیات فارسی، ادبیات انگلیسی، ادبیات عربی و مانندش کاری نداریم. ادبیات، در این نگاه، ادبیاتی جهانی است که فراتر از مرزهای جغرافیایی و تاریخی قرار دارد. به همین سبب، شما از ادبیات لذت میبرید، حتی اگر این ادبیات در مرزهای فرهنگی و جغرافیایی و تاریخی شما حضور نداشته باشد. باز، اگر این ادبیات در مرزهای فرهنگی ما قرار داشته باشد، پیوندی متینتر و استوارتر میان افراد برقرار میکند. همان طورکه اسکندر ختلانی، شاعر فارسی گوی تاجیکستانی، میگوید:
پنداشتی که ریشه پیوند من گسست
در سینهام هزار خراسان نهفته است
او در فضای فرهنگی بزرگی تنفس میکند که از تاجیکستان او را به خراسان میرساند و باعث میشود مرزهای فیزیکی را نادیده بگیرد.
معلم ادبیات بعد از مادر -اگر اغراق نباشد- بهترین آموزنده زبان است، بعد از مادری که ایرج میرزا درباره اش گفته:
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
معلم ادبیاتْ خوب و نیکو سخن گفتن را و نیک پاسخ دادن را و شیوا بیان نمودن را و لذت بخش نقل نمودن را به شاگردانش میآموزد، میآموزد که قبل از سخن گفتن درباره اش اندیشه کنند تا به کمال برسند، همان طور که شیخ اجل گفته:
کمال است در نفسِ انسان سخُن
تو خود را به گفتار ناقص مکُن
معلم ادبیات بهترین واسطه میان فرهنگ و انسان است. معلم ادبیات، با انتقال مفاهیم فرهنگی عظیم و سترگی که از گذشتههای دور به او رسیده، یکی از بهترین متولیان و وارثان فرهنگ است. واقعا «ادب» و «فرهنگ» دو روی یک سکه هستند؛ علت اینکه به معلم «فرهنگی» میگویند شاید به همین موضوع مربوط باشد. معلمان منتقل کنندگان روح فرهنگ به کالبد جامعه ما هستند و معلمان ادبیات به صورتی ویژهتر این انتقال را انجام میدهند.
معلم ادبیات همان 'پیر مغان' حافظ است که درس عشق میدهد:
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هرچه کند عین عنایت باشد
واقعا بچهها بیشتر از هر معلمی از معلم ادبیات میآموزند و او را به سان عارفی وارسته میدانند که در هر سخنش نکتهای و درسی نهفته است، به ویژه اگر درس عشق باشد که حافظ فرموده:
بشوی اوراق اگر هم درس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد
هیچ دانشی در جهان به قدر ادبیات از عشق سخن نگفته. باوجودآنکه شاعری، چون مولانا معتقد است وصف و شرح عشق دشوار است:.
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
اما به بهترین شکل عشق را به تصویر کشیده. دیگر شعرای ادب فارسی نیز از عشق سخن گفتهاند. آری؛ یکی از زیباترین مفاهیم جهان هستی را که عشق باشد ادبیات به تصویر کشیده و هیچ یک از علوم دیگر به اندازه ادبیات قابلیت توصیف و تشریح عشق را نداشتهاند.»
او درباره تفاوت معلمی ادبیات با معلمی دیگر دروس نیز میگوید: «شاید نتوان فرقی فارق و تمایزی بارز میان معلمان ادبیات و سایر معلمان پیدا کرد، اما، برخلاف برخی از دروس، تقریبا همه به ادبیات علاقهمند هستند. اگر یک نظرسنجی در میان دانش آموزان بگذارید و بخواهید به یکی از دروس -جدا از درس مقدس قرآن- که بیشترین علاقه را به آن دارند امتیاز بدهند، قطعا ادبیات فارسی رتبه اول را به دست خواهد آورد.
دیگر اینکه ادبیات بیشتر از هر درسی در زندگی ما حضور دارد. وقتی کسی به صدای جذاب خوانندهای گوش میدهد، درواقع، دارد از یک شعر زیبا که با موسیقی دلنوازی آمیخته شده لذت میبرد. موسیقیِ صِرف به تنهایی باعث زیبایی آن قطعه خوانده شده نیست، بلکه جادوی کلمات شعر با موسیقی همراهی کرده است؛ پس نیمی از هنر خواننده به ادبیات برمی گردد.
شاید یکی دیگر از برتریهای ادبیات این باشد که هیچ دانشی قدمت و کهنگی و دیرینگی ادبیات را ندارد. لالاییهای زیبای مادران که در همه فرهنگها حضور دارد و شاید هزارهها را درنوردیده باشد بخشی از ادبیات ماست. از کهنترین ادوار که بشر بر روی کره خاکی پا نهاده، ادبیات با او بوده. اگر دو انسان با عبارتهایی زیبا در دوران غارنشینی با همدیگر گفتوگو کردهاند، یعنی از ادبیات استفاده کردهاند؛ وقتی خواستهاند با کوتاهترین و مؤثرترین عبارات مخاطبشان را اقناع کنند، از ادبیات استفاده کردهاند. پس قدمت ادبیات به قدمت انسان است.
اگر دانشهای دیگر، چون ریاضی، فیزیک، شیمی و ... ساخته شدهاند تا زندگی بشر دگرگون شود و تعالی و ترقی مادی یابد، هدف ادبیات دمیدن روح شادباشی و سرزندگی در درون انسان هاست؛ به همین دلیل، بعضیها میگویند ادبیاتْ گفتن از ماورای ذره است! ادبیات به دنبال سود مادی نیست، بلکه هدف اولیه اش صیقل یافتن روح بشر و کسب التذاذ است؛ به همین دلیل، برخیها یکی از مهمترین کارکردهای ادبیات را ایجاد سرگرمی برای نوع بشر میدانند. ادبیات از معدود دانشهایی است که با دست خالی و بدون ابزار مادی سود میرساند و یاریگر ابنای بشر است.
همه علوم برای انتقال مفاهیم خود از ادبیات بهره میبرند و به آن محتاج هستند. اگر یک معلم جامعه شناسی یا ریاضی بتواند به بهترین شکل از ادبیات استفاده کند، توانسته است به بهترین شکل دانش خود را به دیگران منتقل میکند. ژان پل سارتر، نویسنده کتاب 'ادبیات چیست؟ '، وقتی ادبیات و فلسفه را درهم میآمیزد، این کتاب زیبا را خلق میکند. او در این کتاب تلفیقی از وجهی رمان نویسانه و وجهی فیلسوفانه است، و به همین دلیل یک شاهکار خلق کرده است. ادبیات با هر علمی درآمیزد عیارش را بالا میبرد.
نکته دیگر اینکه اگر دانش آموزی، خصوصا در دوره اول ابتدایی، درس فارسی را خوب نفهمد، در فهم دیگر دروس دچار مشکل میشود. بنابراین، دیگردروس هم از مجرای ادبیات میگذرند و فهم آنها به فهم درست ادبیات بستگی دارد. اینها مواردی است که ادبیات را خاص و با اهمیت میکند.»
گرگیج ویژگیهای معلم ادبیات ایدئال را نیز چنین برمی شمرد: «معلم ادبیات ایدئال خوب میداند چگونه کسانی را که با ادبیات قهر هستند با آن آشتی دهد. معلم ادبیات ایدئال هزاردستانی است که همه جا چهچهه میزند و بویهای خوش باغ ادب فارسی را میپراکند و مشام جان همگان را به یاری عطرِ این بوستان معطر و نَزِه مینوازد.
معلم ادبیاتِ خوب، نه فقط 'تلمیذ بی ارادت' را که 'عاشق بی زر' است، بلکه همگان را با ادبیات آشتی میدهد و با این کار، عملا، همگان را با فرهنگ آشتی میدهد. وقتی مردم ما با فرهنگ آشتی میکنند، جهان جای زیباتری برای زندگی میشود. معلم ادبیات ایدئال، هرروز، چون بارانی مشک بوی، نو به نو باریدن میگیرد و حرفی زیبا و تازه دارد. به قول مولانا:
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بی حدواندازه شود
معلم ادبیات ایدئال به اقیانوس بی کرانه ادب فارسی متصل است و، به همین سبب، هربار از صدفی دیگر مرواریدی دیگر صید میکند و میهمانانش را به وجد میآورد. معلم ادبیات، وقتی با جامی از ادبیات میآید، جانها را سیراب میکند، راههای بن بست را میگشاید، پنجرهها را باز میکند و امید را زنده میکند. او به ما میفهماند که:
«زندگی خالی نیست، مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری تا شقایق هست، زندگی باید کرد.»
زهرا ظهورپرواز، دانش آموخته رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی مشهد، حدودا، از سال ۷۹ وارد عرصه آموزش ادبیات شده و در سال ۸۴ به طور رسمی به استخدام آموزش وپرورش درآمده است. از این مدت، او حدود چهارده سال سرگروه درس زبان و ادبیات فارسی در منطقه احمدآباد و ناحیه ۷ آموزش و پرورش مشهد بوده است.
ظهورپرواز درباره اهمیت و نقش معلم ادبیات میگوید: «معلم فارسی دانش آموز را با ادبیات و فرهنگ و هنر پیوند میزند. آموختن زبان و ادبیات، آموختن لحنها و دستور زبان فارسی، یادگیری آرایهها و علوم و فنون ادبی، به منظور درک بهتر مطالب و دریافت صحیح معنا و محتوا، برای هر فارسی زبانی لازم و ضروری است.
ازآنجاکه زبان وسیله برقراری ارتباط و انتقال پیام است و ادبیات این ارتباط و انتقال پیام را زیباتر و تأثیرگذارتر میکند، لذا، آموزش این محتواهای درسی زمینه را برای درک بهتر مفاهیم و ایجاد التذاذ ادبی و تأثیرگذاری بیشتر کلام مهیا میسازد. آموزش زبان و ادبیات نقش و وظیفه ما معلمان و دبیران ادبیات است.
حرفه معلمی به این دلیل با سایر مشاغل متفاوت است که با روح و روان و ذهن و عاطفه انسانها سروکار دارد. همین دانش آموزان امروز کلاسهای ما آینده سازان فردای کشورمان هستند و قرار است مادر و پدر و همسرانی باشند که هرکدامشان در جامعه نقش مؤثر و سازندهای خواهند داشت. اینجاست که اهمیت آموزش، نوع و شیوه آموزش و اهمیت محتوای آموزشی مشخص میشود.»
او در ادامه میافزاید: «مهم است که به دانش آموزان چه بیاموزیم یا محتوای موردنظر را در چه قالبی ارائه دهیم. وقتی فقط هدف آموزش صرف بوده و نمره و نتیجه مدنظر باشد، به سایر مسائل -مثل احساس و عاطفه و اندیشه دانش آموز- توجه نکردهایم. این درحالی است که معلم ادبیات، که به خاطر ویژگی خاص این درس متنها و اشعار و محتواهای متفاوتی را در کلاس درس آموزش میدهد، این امکان و فرصت را دارد که درباره موضوعهای بسیاری با دانش آموزان گفتوگو کند؛ و از همین جا ارتباطی فراتر از رابطه معلم وشاگردی شکل میگیرد، رابطهای مادرانه و پدرانه که بنا بر آن معلم، در خلال گفتوگوها و صحبتهای گونه گون و شنیدن حرفهای دانش آموزان، فرصت پیدا میکند روی فکر و ذهن و قلب دانش آموزان تأثیرگذار باشد.»
ظهورپرواز بیان میکند: «محتوای درسی کتابهای فارسی و ادبیات ترکیبی از مفاهیم متفاوت است: شعر و داستان، کمی عرفان، گاهی پندی از حکایتهای حکیمانه سعدی، گاهی مطلبی درباره مهارتهای اجتماعی، گاه غزلی از حافظ، گاه درسی که به معارف و مفاهیم دینی میپردازد؛ گاهی بخشی از ادبیات جهان را میخوانیم و روزی، در یک درس که به ادبیات کهن پرداخته، به ریشههای محکم فرهنگ و ادبیات غنی خود وصل میشویم.
پرداختن به این موضوعهای مختلف و برقراری ارتباط و گفتوگو با دانش آموزان و ایجاد فرصتی برای شنیده شدن و اظهارنظر برای دانش آموزان و اینکه در میان همین گفتوگوها با روح و احساس و عاطفه دانش آموزان ارتباط برقرار میشود باعث شده است که معلمان ادبیاتی که این گونه کار میکنند با سایر معلمها متفاوت باشند.»
این دبیر باسابقه ادبیات ویژگیهای معلم ایدئال ادبیات را چنین برمی شمرد: «به نظر من، معلم ادبیات ایدئال، در درجه اول، باید بتواند دانش آموزان را دوست داشته باشد و، علاوه بر قدرت آموزش محتوای درس مصوب، حوصله و توان و مهارت پرداختن به ابعاد دیگر آموزش را نیز داشته باشد، به گونهای که کلاس درسش فقط کلاس آموزش فارسی نباشد. کلاس ادبیات باید کلاس زندگی باشد.
بعد از این ویژگی که بسیار مهم است، یک معلم ایدئال ادبیات باید به ادبیات عشق بورزد و از خواندن و آموزش ادبیات لذت ببرد، که لازمه این امرْ مطالعه مفاهیم ادبی و علمی ادبیات و تسلط بر آن هاست.
همچنین، باید بتواند گاهی مثل مادر و پدر، گاه مثل یک مشاور، گاهی مثل خواهر و برادر، و گاهی مثل یک درمانگر عمل کند: گاهی مادرانه و پدرانه رفتار کند، ترکیبی از عشق و احترام و اقتدار، گاهی مثل خواهر و برادر دلسوز و خیرخواه باشد، گاهی مثل یک مشاور پای درددلهای دانش آموزان بنشیند، و شاید گاهی مثل یک درمانگر دردها و زخمهای آنها را التیام بخشد و -درعین حال- باید یک معلم باشد که ادبیات فارسی را آموزش دهد و دانش آموزان را به ادبیات و فرهنگ و تاریخ و هنر ایرانی علاقهمند سازد. به این دلیل، کلاس ادبیات کلاسی است که در آن زندگی جریان دارد.»